تازگی همه ما شاهد سر زبان افتادن نام شبکه ماهواره ای به نام فارسی وان هستیم . شاید هم شما یکی از بیننده های پر و پا قرص این شبکه باشید.من هم خواستم برای خالی نبودن عریضه چند خطی از این شبکه بنویسم.
اول برای کسانی که با این اسم اشنایی ندارند یک توضیح کوتاهی بدهم که بدونن ماجرا چی هست.
فارسی وان نام شبکه ای ماهواره ایست که محتویات برنامه آن عمدتا سریال های دوبله شده و گاها موزیک می باشد.
حالا چیزی که فکر من رو مشغول کرده انتخاب نام این شبکه هست که برنامه های آن چه ارتباطی با فارسی زبان ها دارد؟ در نگاه اول شاید همه ما فکر کنیم که این یک شبکه ی سرگرم کننده با ماجاراهای دارام روزانه هست. ولی این سرگرمی ها تا چه حد به فرهنگ ما فارسی زبانان نزدیک است؟ با کمی تامل در ماجرای سریال های این شبکه به راحتی میتوانیم تناقض فرهنگی خود را با آنها پیدا کنیم. از قبیل به تصویر کشیدن روابط پنهانی زنان و مردان متاهل با مردان و زنان دیگر و فرهنگ و آداب و رسوم پوشش آنها و ...
ولی در پشت پرده این شبکه چیزی جز نشانه رفتن فرهنگ ما و وارد کردن فرهنگ غربی نیست!
نکته جالب اینجاست که چرا با وجود این همه تناقض این شبکه اینقدر توانسته در بین خانواده های ایرانی جای خود را باز کند.سوال بسیار خوبیست که مسئولین باید به فکر بیافتند که فرهنگ بیش از سی ساله ما این قدر در برابر یک شبکه تلویزیونی ضعیف بود.
به نظر من تنها کم کاری رسانه ملیست که این چند ماه اخیر واقعا حرفی برای گفتن ندارد.
دلیل دومی هم میتواند باشد , اینکه اصلا مردم ما تناقض بین این شبکه با فرهنگ خود نمیبینند و ماجرای سریال های آن را جدا از
زندگی خود نمی دانند.
در هر صورت این میتواند یک زنگ خطر جدی برای مسئولین کشور باشد.
پینوشت: بعد از گذشت یک سال از راه اندازی فارسی وان تعداد دیش های ماهواره ای همسایه هامون دو برابر شده!!!!!
از فاطمه اکتفا به نامش نکنید نشناخته توصیف مقامش نکنید
هر کس در او محبت زهرا نیست علامه اگر هست سلامش نکنید
این کوچه را خوب میشناسم. گام به گامش و قدم به قدمش را به یاد دارم. این دیوارهای ترک خورده، این خشتهای بی رمق را بارها و بارها دیدهام. خوب گوش کن!. این ندای دلانگیز گامهای محمد (صلی الله علیه و آله) نیست که در گوش کهنهی قصههای این کوچه مدام میپیچد؟!
او را ثانیهها میستایند و ذره ذره خاک پهنه هستی به تکرار خاطره قدمهایش تشنه است.
آری ای کوچه! تو هم به یاد داری … نه تو مثل ذهن تاریخ فراموشکار نیستی؟!! من میدانم. اما چرا ساکتی؟ چرا حرف نمیزنی؟ چرا از آن پدر مهربان که هر روز برای دیدن تنها ثمره عمرش، تنها یادگارش و تنها دخترش تو را میپیمود چیزی به زبان نمیآوری؟
مگر صدای او را نمیشنیدی که میگفت: فاطمه پاره تن من است. میدانم تو هم روزی را به شب نرساندی مگر این که او را میدیدی که نگران و مضطرب حال پاره تنش را از تو جویا میشد؟
چرا از من روی میگردانی؟ راستی چرا لبهایت را به افسوس میگزی؟ تو هم درست مثل من، زیر لب با خود میگویی که مگر او را مدام به این مردم سفارش نکرده بود؟ مگر نگفته بود که هر کس او را بیازارد مرا آزرده و هر کس رسول خدای را بیازارد، خدای را آزرده است.
اینان چه زود آیات کتاب خدا را فراموش کردند که «آنان که خدا و رسول را به عصیان و مخالفت، آزار و اذیت میکنند خدا آنها را در دنیا و آخرت لعن کرده و بر آنان عذابی با ذلت و خواری مهیا ساخته است.»
باز که سکوت کردهای؟ نکند که تو هم نمیخواهی حرفی بزنی؟ کمی دست نگهدار. صبر کن. وای خدای من بایست. این درِ خانه دختر رسول خدا نیست؟ اما چرا؟ چرا نیمه سوز است اینجا چه خبر بوده؟!
اینان چه زود آیات کتاب خدا را فراموش کردند که «آنان که خدا و رسول را به عصیان و مخالفت، آزار و اذیت میکنند خدا آنها را در دنیا و آخرت لعن کرده و بر آنان عذابی با ذلت و خواری مهیا ساخته است.»
این در نیمه سوخته، این دیوارهای سیاه، این خانه اندوه گرفته، راوی کدام حکایتاند؟
راست بگو این مردم، شومی کدام نفرین را به جان و مال خود خریدهاند؟
ای کوچه! حرف بزن. چرا حرف نمیزنی؟ این صدای غمبار و این نالههای جانسوز از خانه علی (علیهالسلام) بلند است؟! باورم نیست مگر چه شده است؟ از آن روز برایم بگو! میدانم که برای تو هم سخت است اما از آن روز برایم بگو؛ راست میگویند که یاس را قربانی شومی و بی شرمی دنیا پرستیشان کردند؟!
فیلم "پیش ازغروب" را هم بالاخره دیدم. فیلمی است که روحیات مگوی زنان را به سادگی بیان می کند و به همین سبب می تواند مورد توجه بسیاری از آنها قرار گیرد ...!! یک فیلم بسیار ساده ........که هر چند یک شاهکار یا یک فیلم تأثیرگذار یا یک فیلم فوق العاده نیست ، ولی بسیار زیباست ........ یک چیزهایی مثل هامون مهرجویی خودمون مملو از صدها حرف و حدیث و صحبت و البته خیلی ساده تر ... تاریخ ، جغرافیا ، مناظر زیبای طبیعی ، روان شناسی ، طالع بینی ، نویسندگی ، عشق ، فحشاء ، خیانت ، تعهد ، خانواده ، عرفان شرقی و بودیسم ، جنگ جهانی و داستان و افسانه و معماری و ژورنالیست و عکس و موسیقی و شعر و ادبیات و کتاب و مبارزات و شجاعت و حماقت و تروریسم جهانی و مهمانی و آداب معاشرت و رقص و تفاوت های فرهنگی و تعصبات زبانی و اختلافات قومی و ده ها چیز دیگر ... جملات آن قدر ساده و کوتاه بیان می شود که شما می توانید به راحتی از تمامی آنها بگذرید ، بدون آن که اتفاق مهمی رخ داده باشد ولی وقتی به آخر فیلم می رسید تازه متوجه می شوید ، چقدر زود تموم شده است! آرامش در حضور هم ... سرخوشی از با هم بودن ... گریز از بی هم بودن ... سخن به هراس از سکوت ... جستجوی بهانه ای برای بودن ... زندگی در لحظه زیبای الان ... زیبایی هم گامی در خیابان و کوچه پس کوچه های شهر ... سحر رقص و افسون نگاه ... عشق و مهر و دوست داشتن ... شکوه در هم فرورفتن و از هم برون آمدن ... یکی بودن و یکی شدن! زیباست! ... ارزش حداقل یک بار دیدن را دارد! ... فیلمی است با شعار "باز هم زندگی"! ... با پرسش "تعهد به زندگی با خانواده یا زندگی با عشق؟؟" حالم: بعد دیدن فیلم شدم یک علامت سوال گنده!
نقل قول از وبلاگ نگار نیک نفس: بچه ها همونطور که میدونید و اطلاع داده بودم یه قرار برای نمایشگاه کتاب هماهنگ کردیم تا با هم به بازدید نمایشگاه کتاب بریم ، بالاخره روزش هم مشخص شد و امیدواریم که همه شما دوستان رو ببینیم : زمان : پنج شنبه 16 اردیبهشت ماه 1389 مکان : خیابان شهید بهشتی . روبروی مصلی تهران . ساختمان گلدیس . ساعت : 10 صبح نکته : آوردن هر چند نفر همراه بلا مانع است ! پینوشت: منتظریما!!! به موقع بیاین.
پینوشت2: اگر با روز اختتامیه فستیوال همشهری هم یکی شد باز هم بیاین بعدش میریم اونجا.